کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ93/02/20

گفتیم که جواهر می گوید که من مخالفی بر این پیدا نکردم و اجماع محصل و منقول بر این است که مادر در شیردادن از بقیه احق است.  
اما دلیل اینکه مادر از بقیه برای شیر دادن بچه سزاوارتر است:
از قرآن، آیه: «وَ الْوٰالِدٰاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلٰادَهُنّ».[1] «یرضعن» جمله خبریه است و در مقام طلب آمده و خبری که در مقام انشاء به کار برود، آکد در طلب است.
و آیه: «لٰا تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا».[2] گرفتن فرزند از مادر، موجب نگرانی مادر است که یک نوع ضرر است، پس مادر احق از دیگران است.

روایات:
منها: عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «قَالَ: الْحُبْلَى الْمُطَلَّقَةُ یُنْفَقُ عَلَیْهَا حَتَّى تَضَعَ حَمْلَهَا- وَ هِیَ أَحَقُّ بِوَلَدِهَا حَتَّى تُرْضِعَهُ بِمَا تَقْبَلُهُ امْرَأَةٌ أُخْرَى- إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ لٰا تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا- وَ لٰا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ...».[3]
راوی از امام صادق علیه السلام نقل می کند: زنی که حامله است و شوهر او را طلاق داده، باید شوهر نفقه او را بدهد تا زمانی که وضع حمل کند و بعد از وضع حمل، این زن احق از بقیه در شیر دادن به بچه است. بعد حضرت استشهاد به این آیه «لٰا تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا».[4]کرده اند.
این حدیث صریح در مطلب است که مادر احق به نسبه ی با بقیه می باشد.
منها: عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «إِذَا طَلَّقَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ وَ هِیَ حُبْلَى- أَنْفَقَ عَلَیْهَا حَتَّى تَضَعَ حَمْلَهَا- وَ إِذَا وَضَعَتْهُ أَعْطَاهَا أَجْرَهَا وَ لَا یُضَارَّهَا- إِلَّا أَنْ یَجِدَ مَنْ هُوَ أَرْخَصُ أَجْراً مِنْهَا- فَإِنْ هِیَ رَضِیَتْ بِذَلِکَ الْأَجْرِ فَهِیَ أَحَقُّ بِابْنِهَا حَتَّى تَفْطِمَهُ».[5]
راوی از امام صادق علیه السلام نقل می کند: زمانی که مردی زن حامله اش را طلاق داد، باید نفقه او را تا زمان وضع حمل بدهد و زمانی که وضع حمل کرد، مرد باید مزد شیردادن را به او بدهد و نباید موجب ضرر زن شد یعنی باید بچه را به زن بدهد که شیر دهد مگر اینکه زن دیگری پول کمتری می گیرد. مگر اینکه مادر هم به همین اجرت کم راضی شود که احق از بقیه خواهد بود.
این روایت هم صریح در مطلب است که مادر احق به بقیه است زمانی که اجرت درخواست شده مساوی با بقیه باشد.

اما جواز گرفتن بچه اگر مادر طلب اجرت بیشتر کرد:
جواهر می فرماید: «للنهی عن المضارة و للنصوص السابقة المعتضدة بعدم الخلاف نقلا و تحصیلا أو الإجماع کذلک».[6]
می فرمایند: برای جواز گرفتن بچه از مادر، چند دلیل وجود دارد: اول اینکه اگر پدر بچه را از مادر بگیرد، ضرر کمتری می خورد و دوم روایاتی است که قبلا بیان شد که با عدم خلاف منقول و محصل و اجماع منقول و محصل قوی می شود.
منظور ایشان از «نهی به ضرر خوردن» این آیه است: «لٰا تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لٰا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ».[7]
یعنی نه مادر و نه پدر به خاطر بچه متضرر نمی شوند.

اما منظور از روایات دال بر این مطلب:
منظور دو دسته روایات است، روایاتی که مفهوم آنها دال بر این مطلب است و آن روایاتی است که قبلا بیان شد.
دسته دوم روایاتی است که منطوق آن دال بر این مطلب است و آن این روایت است:
منها: عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «وَ الْوٰالِدٰاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلٰادَهُنَّ قَالَ مَا دَامَ الْوَلَدُ فِی الرَّضَاعِ- فَهُوَ بَیْنَ الْأَبَوَیْنِ بِالسَّوِیَّةِ- فَإِذَا فُطِمَ فَالْأَبُ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْأُمِّ- فَإِذَا مَاتَ الْأَبُ فَالْأُمُّ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَصَبَةِ- وَ إِنْ وَجَدَ الْأَبُ مَنْ یُرْضِعُهُ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ- وَ قَالَتِ الْأُمُّ لَا أُرْضِعُهُ إِلَّا بِخَمْسَةِ دَرَاهِمَ- فَإِنَّ لَهُ أَنْ یَنْزِعَهُ مِنْهَا إِلَّا أَنَّ ذَلِکَ خَیْرٌ لَهُ- وَ أَرْفَقُ بِهِ أَنْ یُتْرَکَ مَعَ أُمِّهِ».[8]
راوی از امام صادق علیه السلام نقل می کند: مادرها باید بچه ها را شیر بدهند و اگر مَرد کسی را پیدا کرده که اجرت کمتری برای شیر دادن از مرد می گیرد، حضرت فرمودند پدر می توان بچه را از مادر بگیرد و به آن زن بدهد، اما باز هم بهتر است که مردت اجرت بیشتری بدهد تا مادر به بچه شیر بدهد.
این روایت به منطوقش صریح در این است که پدر حق دارد بچه را از مادر بگیرد.
پس مادر نسبت به بقیه زنها برای شیر دادن در صورتی احق است که اجرتی که می گیرد مساوی بقیه باشد و اگر بیشتر بگیرد، مرد می تواند بچه را بگیرد و به دیگری بدهد.

شرایع می فرماید: «و لو تبرعت أجنبیة بإرضاعه فرضیت الأم بالتبرع فهی أحق به و إن لم ترض فللأب تسلیمه إلى المتبرعة».[9]
می فرمایند: اگر زنی پیدا شد و گفت حاضرم بچه را مجانی شیر بدهم و مادر هم راضی شد که بدون اجرت شیر بدهد، مادر سزاوارتر است، اما اگر مادر راضی به مجانی شیر دادن نشد، پدر می توان بچه را به زن اجنبیه بدهد تا مجانی شیر دهد.
وجه آن از بحثهای گذشته معلوم می شود.

صاجب جواهر نسبت به این مطلب، فرع دیگری را اضافه می کند و می فرماید: «إنما الکلام فیما لو عصت به و لم تسلمه إلى الأب مع وجود المرضعة بالأقل فهل یسقط حقها أصلا، لأنها تکون حینئذ کالأجنبیة المتبرعة، أو یسقط بالنسبة إلى ما طلبته من الزیادة؟ وجهان، ظاهر الأصحاب و النصوص الأول، لعدم الإذن حینئذ فی رضاعها إیاه شرعا، و یحتمل قویا الثانی إن لم یکن إجماعا على عدمه، بل یمکن تنزیل النص و الفتوى علیه. فتأمل جیدا».[10]
می فرمایند: اگر مادر، بچه را به پدر نداد تا به کسی دیگر بدهد که به او شیر بدهد و خودش بچه را شیر داد، آیا پدر می تواند بچه را به زور بگیرد و مادر حقی برای شیر دادن ندارد و یا اینکه مادر اجرت مازاد را حق ندارد. دو قول است، یک قول می گوید با عصیان زن، بالکل حقش ساقط می شود و بعضی می گویند حق زن از زیادی بر اجرت دیگری ساقط می شود.
ایشان می فرمایند: ظاهر اصحاب این است که حق مادر بالکل ساقط می شود، چون این زن اصلا حقی برای شیر دادن بچه ندارد، چون با درخواست اجرت بیشتر حقش ساقط می شود.
اما احتمال قوی این است که مادر حق مازاد را ندارد، اما اجماع بر خلاف این احتمال است. البته امکان دارد فتوای اصحاب را توجیه کرد که به قول دوم برگردد.

اقول:اقوی قول اول است، به خاطر ظاهر روایات و نصوص.

و الحاصل: مادر از بقیه نسبت به شیر دادن بچه سزاوارتر است، اگر طلب زیادی از اجرت بقیه نکند و الا پدر می تواند بچه را از مادر بگیرد و اگر مادر معصیت کند و به پدر ندهد، حقش بالکل ساقط می شود اگر زنی دیگر باشد که با اجرت کمتر شیر می دهد.



اصول



بحث در اشکالاتی بود که بر حمل جهالت بر معنای سفاهت بود
اشکال دوم:
مرحوم ایروانی نهایة النهایة می فرمایند:
«و امّا حمل الجهالة على‏ السفاهة فیأباه ذیل الآیة، أعنی قوله: (فتصبحوا على ما فعلتم نادمین)، فانّ مقتضاه کون خوف الندم و عدم الأمن هو السبب لترک العمل، و هو یناسب أن تکون الجهالة، بمعنى عدم العلم، و إلاّ فالجهالة بمعنى السفاهة بنفسه باطل و لا یعلل بخوف الندم‏».[1]
اینکه معنای جهالت به معنای سفاهت باشد با ذیل آیه سازگاری ندارد زیرا ذیل آیه به ما می گوید جهالت به معنای عدم العلم می باشد و عدم العلم در خبر عادل هم وجود دارد.

بیان مطلب:
مقتضای این ذیل« فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین» این است که در حقیقت این خوف ندم سبب ترک عمل به خبر فاسق می باشد و این سبب مناسب با این است که جهالت به معنای عدم العلم باشد نه به معنای سفاهت زیرا اگر جهالت به معنای سفاهت باشد خود سفهاهت بنفسه باطل است و نیازی به ذیل آیه نبود زیرا ذیل آیه به ما می فهماند که جهالت به تنهایی برای لزوم تبین در خبر فاسق کافی نیست و حال آنکه اگر جهالت به معنای سفاهت باشد به تنهایی برای لزوم تبین در خبر فاسق کافی است.

مستفاد از کلام محقق ایروانی دو مطلب می باشد:
1-جهالت به معنای سفاهت نیست و الا ذیل آیه بیان نمی شد زیرا سفاهت بنفسه باطل است ونیازی به ذیل ندارد.
2-علت اینکه تبین در خبر فاسق لازم است جهالت نیست بلکه خوف پشیمانی می باشد.

توضیح مطلب اول:
مقدمة
کرارا گفته شده است اصل در علت آوردن این است که علت ارتکازی باشد یعنی وقتی متکلمی برای کلام خودش علت بیان می کند غرض متکلم این است که  آنچه در کلام بیان کرده است از تعبد خارج شود یعنی به مخاطب بفهماند آنچه من بیان کردم اینگونه نیست که حتما بایدعمل کنی و متعبد به آن بشوی بلکه این یک امر ارتکازی است و خودت آن را درک می کنی و عقلت می گوید که آن را انجام بده اما اگر علتی ارتکازی نباشد بلکه تعبدی باشد نقض غرض می باشد و این علت فایده ای ندارد. و امر ارتکازی اختصاص به بابی دون بابی ندارد وقتی می گوید لاتشرب السم لانه یقتلک در هر زمان و مکان سم کشنده است.[2]
حال اگر جهالت در آیه به معنای سفاهت باشد وسفاهت هم به معنای کار غیر عقلایی باشد خود این سفهاهت یک امر ارتکازی می باشد و هر عاقلی قبح آن را درک می کند و نیازی به اضافه امر دیگری ندارد اما اگر جهالت به معنای عدم العلم باشد عدم العلم ارتکازی نیست زیرا در بسیاری از موارد عقلاء به چیزی که مفید علم نیست عمل می کنند لذا برای ارتکازی شدن نیازی به تممیم دارد که همان فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین است چرا که هر عملی که موجب ترک ندامت می باشد ارتکازی است در نتیجه سفاهت به معنای عدم العلم است و این عدم العلم در خبر عادل هم وجود دارد.

اما توضیح مطلب دوم:
اصابه ی قوم بجهالت علت تبین نیست بلکه علت خوف دامتی است که از ذیل آیه فهمیده می شود زیرا اگر علت اصابه قوم بجهالت باشد همه خبرهای فاسق را شامل نیست زیرا در عمل به طبق خبر فاسق در بعضی موارد اصابه بجهالت می باشد نه در همه جا؛ جائی که در عمل به خبر فاسق موجب اصابه بجهالت باشد مانند مورد آیه که بحث ارتداد و قتل عده ای می باشد لذا این علت نسبت به این مورد صحیح است اما در مثل اینکه شخصی می گوید که این زن شوهر ندارد بعد فردی با این زن ازدواج می کند و بعد می فهمد که این زن شوهر داشته است در این مثال اصابه قوم بجهالت نیست پس علت باید چیزی باشد که در عمل به همه خبرهای فاسق وجود داشته باشد و این علت همان خوف ندامت می باشد در نتیجه مراد از جهالت سفاهت نیست و الا نیازی به ذیل آیه نبود بلکه به معنای عدم العلم می باشد چون اگر به معنای سفاهت باشد سفاهت ارتکازی است و نیازی به تتمیم نبود.

ان قلت:
حال اگر علت خوف ندامت می باشد چرا بخش اول«اصابه بجهالت» در آیه ذکر شده است؟
قلت:
 این بخش ذکر شده است تا معلوم شود که در خصوص این مورد اصابه بجهالت هم وجود دارد.

ان قلت:
گاهی در عمل به خبر عادل هم خوف ندامت می باشد زیرا علم به مطابقت خبر عادل با واقع را نداریم.
قلت:
این خوف ندامت بر خبر عادل نمی باشد زیرا عقلاء کسی را که به خبر عادل عمل می کند معذور می دانند لذا ندامتی هم وجود ندارد.

ان قلت:
گاهی در خبر فاسق هم اگر مطابق با واقع باشد ندامت وجود ندارد
قلت:
اگر چه در بعضی موارد ندامت وجود ندارد لکن قبل از عمل به خبر فاسق خوف ندامت بخاطر احتمال عدم مطابقت خبر فاسق با واقع وجود دارد

التقریر العربی
اورد علی کون الجهالة بمعنی السفاهة:
1-ما ذکر آنفا عن الرسائل[3] من انه مناف مع مورد نزول الآیة.
2-نهایة النهایة، نصه: «و امّا حمل الجهالة على‏ السفاهة فیأباه ذیل الآیة، أعنی قوله: (فتصبحوا على ما فعلتم نادمین)، فانّ مقتضاه کون خوف الندم و عدم الأمن هو السبب لترک العمل، و هو یناسب أن تکون الجهالة، بمعنى عدم العلم، و إلاّ فالجهالة بمعنى السفاهة بنفسه باطل و لا یعلل بخوف الندم‏».[4]
و المستفاد من هذا الکلام اثنان:
بطلان السفاهة بنفسه؛
العلة، هو الخوف الندامة.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.