کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ92/12/13


موضوع: نظر چهارم/ احکام اولاد/ مستحبات ولادت/نامگذاری فرزند
بحث در روایات باب اسم گذاری فرزند بود که به ادامه آن می پردازیم.

منها: « الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یُغَیِّرُ الْأَسْمَاءَ الْقَبِیحَةَ فِی الرِّجَالِ وَ الْبُلْدَانِ».[1]

 

 راوی می گوید: سیره پیامبر بر این بود که اسامی قبیحی که برای انسان یا شهرها و روستاها بود، تغییر می دادند.معنای این حدیث این است که اسم بد، خوب نیست و پیامبر آنها را تغییر می داد. پس اسم خوب باید برای بچه ها قرار داد.
منها: « یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع- وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع وَ هُوَ فِی الْمَهْدِ یُسَارُّهُ طَوِیلًا فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ ادْنُ مِنْ مَوْلَاکَ فَسَلِّمْ فَدَنَوْتُ (مِنْهُ فَسَلَّمْتُ فَرَدَّ عَلَیَّ بِکَلَامٍ) فَصِیحٍ ثُمَّ قَالَ لِی اذْهَبْ فَغَیِّرِ اسْمَ ابْنَتِکَ الَّتِی سَمَّیْتَهَا أَمْسِ فَإِنَّهُ اسْمٌ یُبْغِضُهُ اللَّهُ وَ کَانَتْ وُلِدَتْ لِیَ ابْنَةٌ فَسَمَّیْتُهَا بِالْحُمَیْرَاءِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تَرْشُدْ فَغَیَّرْتُ اسْمَهَا ».[2]
راوی می گوید: نزد امام صادق علیه السلام رفتم و ایشان بالای سر امام کاظم که در گهواره بود، ایستاده بود، من دیدم که حضرت با این بچه صحبت می کند و طولانی شد، من هم نشستم تا صحبت های حضرت تمام شد، بعد خدمت حضرت رسیدم، حضرت فرمودند: برو نزد مولایت و سلام کن، من هم رفتم کنار گهواره امام کاظم و سلام کردم و حضرت با کلام فصیح جواب سلام من را داد، بعد امام کاظم فرمودند: برو و اسم دخترت را که دیروز برای او انتخاب کردی، تغییر بده چون این اسمی است که خدا آن را دشمن می دارد. راوی می گوید دختری برای من متولد شده بود که من اسم او را حمیراء گذاشته بود. بعد امام صادق فرمودند: به هر چه که پسرم فرموده عمل کن تا هدایت شوی و من هم اسم دخترم را عوض کردم.
منها: «جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ‏ أَنَّهُ قَالَ لِابْنٍ صَغِیرٍ مَا اسْمُکَ قَالَ مُحَمَّدٌ- قَالَ بِمَ تُکَنَّى قَالَ بِعَلِیٍّ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع- لَقَدِ احْتَظَرْتَ مِنَ الشَّیْطَانِ احْتِظَاراً شَدِیداً إِنَّ الشَّیْطَانَ إِذَا سَمِعَ مُنَادِیاً یُنَادِی یَا مُحَمَّدُ أَوْ یَا عَلِیُّ ذَابَ کَمَا یَذُوبُ الرَّصَاصُ حَتَّى إِذَا سَمِعَ مُنَادِیاً یُنَادِی بِاسْمِ عَدُوٍّ مِنْ أَعْدَائِنَا اهْتَزَّ وَ اخْتَالَ».[3]
راوی می گوید: امام باقر به بچه ای فرمودند: اسمت چیست؟ بچه گفت: محمد. حضرت فرمودند کنیه تو چیست؟ گفت: ابوعلی. حضرت فرمودند: با این اسم و این کنیه دیگر شیطان به تو نمی تواند دسترسی پیدا کند. بعد حضرت فرمودند: زمانی که شیطان می شنود به کسی محمد یا علی می گوید، شیطان ذوب می شود همانطور که مس و سرب ذوب می شود، و به همین شکل می ماند تا زمانی که اسمی از دشمنان ما را می شنود، که در زمان به حال می آید و دوباره مشغول به نیرنگ و گمراهی مردم می شود.
معنای احتظار: مانع بزرگی بین تو و شیطان قرار داده شده است.
معنای اهتزّ: یعنی بلند می شود و حرکت می کند.
اختال: نیرنگ می کند.
منها: « أَبِی هَارُونَ مَوْلَى آلِ جَعْدَةَ قَالَ: کُنْتُ جَلِیساً لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِالْمَدِینَةِ فَفَقَدَنِی أَیَّاماً ثُمَّ إِنِّی جِئْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ لَمْ أَرَکَ مُنْذُ أَیَّامٍ یَا أَبَا هَارُونَ فَقُلْتُ وُلِدَ لِی غُلَامٌ فَقَالَ بَارَکَ اللَّهُ لَکَ فَمَا سَمَّیْتَهُ قُلْتُ سَمَّیْتُهُ مُحَمَّداً- فَأَقْبَلَ بِخَدِّهِ نَحْوَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یَقُولُ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ- حَتَّى کَادَ یَلْصَقُ خَدُّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ بِنَفْسِی وَ بِوُلْدِی وَ بِأَهْلِی وَ بِأَبَوَیَّ وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ کُلِّهِمْ جَمِیعاً الْفِدَاءُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص- لَا تَسُبَّهُ وَ لَا تَضْرِبْهُ وَ لَا تُسِئْ إِلَیْهِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ فِی الْأَرْضِ دَارٌ فِیهَا اسْمُ مُحَمَّدٍ إِلَّا وَ هِیَ تُقَدَّسُ کُلَّ یَوْمٍ الْحَدِیثَ».[4]

راوی می گوید: در مدینه من معمولا جلیس امام صادق بودم، چند روز بود که خدمت حضرت نرفته بودم. و بعد از چند روز دوباره نزد حضرت رفتم. حضرت فرمودند: چند روز است که تو را ندید؟ گفتم: خداوند به من فرزندی داده بود وگرفتار او بودم. حضرت فرمودند: مبارک باشد، چه اسمی برای او گذاشته ای؟ گفتم: محمد. حضرت به سمت زمین خم شدند و می گفتند محمد تا جایی که نزدیک بود صورت حضرت به زمین برسد و بعد فرمودند: جان خودم و اولاد خودم و اهل و عیال خودم و پدر و مادرم و تمام اهل زمین به فدای پیامبر. این بچه را نزنی و به او ناسزا نگویی و اذیت نکنی. بعد فرمودند: در زمین خانه ای نیست که اسم محمد در آن باشد مگر اینکه آن خانه در هر روزی تقدیس می شود.




اصول



موضوع: حجیت ظن/خبر واحد/اصولی بودن مساله
اشکال دوم مرحوم آخوند بر استدلال مانعین حجیت خبر واحد به آیات قرآن:
بر فرض اینکه بگوییم آیات ناهیه اطلاق دارند و شامل فروع هم می شوند و مولوی می باشند نه ارشادی، عمل به اطلاق در جائی است که قدرمتیقنی در کار نباشد اما اگر قدرمتیقنی وجود داشته باشد این قدر متیقن باعث می شود که نتوان حکم را در غیر قدر متیقن جاری دانست و قدرمتیقن اصول اعتقادیه می باشد.
و فیه:
اولا: گفتیم بعضی از این آیات اطلاق ندارند لذا نوبت به این اشکال نمی رسد.
و ثانیا: قدرمتیقن درصورتی مانع اطلاق است که قدرمتیقن در مقام تخاطب باشد اما اگر قدرمتیقن خارج از دائره تخاطب باشد این قدرمتیقن مانع اطلاق نیست و در مانحن فیه این قدرمتیقن خارجی است نه در مقام تخاطب(برای قدر متیقن در مقام تخاطب مثال زده اند به مورد سوال سائل) [1]
اشکال سوم:
می فرمایند بر فرض اینکه بگوییم قدرمتیقنی هم وجود ندارد و بگوییم آیات اطلاق دارد می گوییم که ادله عمل به حجیت خبر واحد این آیات را تخصیص زده است و فرموده است عمل به ظن بواسطه خبر واحد مانعی ندارد.
مرحوم شیخ هم در رسائل می فرمایند:
« و الجواب: أما عن الآیات، فبأنها - بعد تسلیم دلالتها - عمومات مخصصة بما سیجئ من الأدلة».[2]
می فرمایند اولا ما قبول نداریم که این آیات اطلاق داشته باشند و بر فرض اینکه اطلاق داشته باشند بوسیله ادله حجیت خبر واحد تخصیص خورده اند.
ان قلت: [3]
لسان آیات منهیه آبی از تخصیص است زیرا در این آیات آمده است که «ان الظن لایغنی من الحق شیئا»
قلت:
اگر این آیات قابل تخصیص نباشد لازم می آید از استدلال به این آیات عدم جواز استدلال به این آیات زیرا این آیات ظهور در این اطلاق دارند و ظهور مفید ظن می باشد و شما می خواهید با آنچه که مفید ظن است ثابت کنید عدم حجیت آنچه را که مفید ظن می باشد که خود آیه هم مفید ظن می باشد[4].
و فیه: اخذ به ظهور، اعتماد بر ظن نیست تا دور لازم آید بلکه اعتماد بر دلیل قطعی است که دلالت بر حجیت ظهور دارد و آن دلیل قطعی موضوعا خارج از آیات ناهیه از عمل به ظن می باشد زیرا این دلیل قطعی است و آیات فرموده است عمل به ظن جایز نیست لذا تبیان[5] تصریح می کنند که طرق ظنیه دو قسم می باشد یک قسم، قسمی است که دلیل حجیت آن ظنی می باشد و قسم دیگر، قسمی است که دلیل بر اعتبارش قطعی است و آیات ناهیه می گوید ظنی که دلیل بر حجیتش ظنی است به آن عمل نکن اما شامل قسم دوم که دلیل حجیت آن قطعی است، نیست زیرا در قسم دوم محرک بر عمل به ظن، قطع و یقین می باشد لذا قسم دوم موضوعا از آیات خارج می باشد و خبر واحد از قسم دوم می باشد زیرا دلیل بر حجیت خبر واحد قطعی است[6].
و فیه: این جواب که آیات اطلاق دارند و بوسیله ادله حیجت خبر واحد تخصیص خورده است طبق همه مبانی در حجیت خبر واحد صحیح نیست زیرا کسانی که قائل هستند که حجیت خبر واحد از باب تتمیم کشف می باشد یعنی شارع چون در ظن احتمال خلاف وجود دارد و کاشفیتش ناقصه است بوسیله ادله حجیت خبر واحد فرموده است اگر چه خبر واحد کاشفیت ناقصه دارد تعبدا آن را در حکم علم بدان لذا ما بعد از حجیت خبر واحد دو علم داریم یک قطعی که خود ما داریم و یک علم تعبدی که همان ظن به مفاد خبر واحد می باشد که شارع آن را در حکم قطع دانسته است و همچنین این جواب طبق مبنای محقق عراقی[7] صحیح نیست زیرا ایشان می فرمایند تنافی بین آیات ناهیه و ادله حجیت خبر واحد نیست و با نبود تنافی جای تخصیص وجود ندارد زیرا آیات در مقام این هستند که در ذات ظن اقتضاء حجیت وجود ندارد بخلاف قطع که اقتضاء حجیت دارند و مفاد آیات این نیست که در ظن اقتضاء حجیت وجود ندارد لذا ادله حجیت خبر واحد می گوید ما قبول داریم که در ذات ظن حجیت نیست اما بوسیله ادله خارجیه این ظن حجت شده است و قهرا بین آیات و ادله حجیت خبر واحد تنافی وجود ندارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.