کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ93/01/18

موضوع: نظر چهارم/ احکام اولاد/ ختنه کردن پسر

بحث تا به حال در زمان ختان بود که از اول تولد تا زمان بلوغ بود.

  
اما حکم ختان:
بر ولی مستحب است که تا زمان بلوغ بچه خود را ختنه کند و بعد از بلوغ بر خود صبی واجب است که خودش را ختنه کند.
شرایع برای وجوب ختنه بر صبی بعد از بلوغ می فرمایند: «و لو بلغ و لم یختن وجب ان یختن نفسه...».
می فرمایند: اگر بچه بالغ شد و ختنه نشده بود، واجب است که خودش، را ختنه کند.
از کلمات بزرگان استفاده می شود که وجوب ختنه بعد از بلوغ بر خود شخص، اجماعی است و اختلافی هم در آن نیست.
جواهر در ذیل شرح کلام شرایع می فرماید: «بلا خلاف اجده فیه، بل الاجماع بقسمیه علیه».[1]
می فرمایند: در اینکه بعد از بلوغ بر خود فرد ختنه واجب است هم اختلافی نیست و هم اجماع منقول و هم اجماع محصل وجود دارد.
بعد ایشان می فرمایند: «فمن الغریب وسوسة المحدث البحرانی عند ذلک کله و میلة الی عدم الوجوب».[2]
می فرمایند: محدث بحرانی گفته اند که ختنه واجب نیست و این حرف غریبی با وجود اجماع است.

دلایل وجوب ختنه بر شخص بعد از بلوغ:
1-اجماعات؛
2-ضرورت مذهب؛
3-وجود روایات:
منها: عَنِ السَّکُونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع‏ إِذَا أَسْلَمَ‏ الرَّجُلُ‏ اخْتَتَنَ‏ وَ لَوْ بَلَغَ ثَمَانِینَ سَنَةً».[3]
راوی می گوید حضرت فرمودند: امیرالمومنین فرمودند اگر کافری مسلمان شد، باید خودش را ختنه کند و لو اینکه هشتاد سال عمر کرده باشد.

تقریب استدلال به روایات:
اگرچه این روایات درباره ختنه کافری است که مسلمان شده است، اما حکم وجوب ختنه بعد از بلوغ، در مسلمانی که قبل از بلوغ ختنه نشده باشد هم جاری است. چون ما قائل به فصل ندارد و کسانی که می گویند بعد از بلوغ ختنه بر فرد واجب است فرقی بین کسی که قبلا مسلمان بوده و یا کافر بوده قائل نشده اند.

سوال: وجوب ختنه بعد از بلوغ، وجوب نفسی است یا غیری؟
یعنی آیا وجوب ختنه خودش واجب است و یا اینکه شرط صحت نماز، ختنه کردن است یعنی تا بلوغ نماز بر او واجب نبوده و ختنه هم نیاز نبود و بعد از بلوغ چون نماز واجب شده، شرط صحت آن ختنه است؟
در اینجا دو قول وجود دارد:
اول: جواهر می فرماید: «کونه من السنة الواجبة فی نفسه»[4]
می فرمایند: ختنه کردن بعد از بلوغ، واجب نفسی است.
دوم: مسالک در بحث وجوب ختنه خنثی مشکل می فرماید: «و من توقف حصول الیقین بصحة الصلاة علیه...».
می فرمایند: نماز که بر خنثی مشکل واجب است و اگر مرد باشد ختنه واجب و بر زن مستحب، و با ختنه کردن معلوم می شود که مطمئنا نماز صحیح است. در نتیجه وجوب ختنه، غیری است.
امام خمینی در تحریر می فرمایند: «الختان واجب لنفسه، و شرط لصحة طوافه فی حج أو عمرة واجبین أو مندوبین،و لیس شرطا فی صحة الصلاة على الأقوى. فضلا عن سائر العبادات».[5]
می فرمایند: ختنه کردن واجب نفسی نیست، اما شرط صحت طواف حج و عمره چه واجب باشد و چه مستحب باشد، است. اما ختنه شرط صحت نماز و سایر عبادات بنابر اقوی نیست.
منهاج آیت الله سیستانی[6] هم مثل تحریر فرموده اند.

ظاهر و مختار ما این است که ختنه واجب نفسی است و شرط صحت نماز نیست، به چند دلیل:
1-اینکه ختنه شرط برای صحت نماز باشد، ثابت نشده است.
2-ما بالکل عملی نداریم که هم واجب مولوی باشد و هم غیری باشد. همانطور که اصول فقه هم به این اشاره می کند و می فرماید: «انه لا وجوب غیری اصلا، وینحصر الوجوب المولوی بالواجب النفسی فقط. فلا موقع اذن لتقسیم الواجب إلى النفسی والغیری. فلیحذف ذلک من سجل الابحاث الاصولیة».[7]
می فرمایند: ما اصلا وجوب غیری که مولوی باشد نداریم، و وجوب مولوی فقط نفسی است. در نتیجه نمی توانیم واجب مولوی را تقسیم به نفسی و غیری کنیم، پس باید واجب مولوی غیری را از ابحاث اصول حذف کنیم.
حاصل کلام مرحوم مظفر در مطلب بالا:
قبلا در بحث مقدمه واجب بیان شد که امر مولوی به انواع مقدمات (خارجیه، داخلیه)  وجود ندارد، به این دلیل که امر مولوی به مقدمات یا تحصیل حاصل است و یا لغو است و در کلام مولای حکیم هر دو باطل است. معنای تحصیل حاصل این است که امر به ذی المقدمه (مثل نماز) اگر محرّک به این مقدمه باشد، عقل می گوید که باید برای انجام ذی المقدمه، مقدمه را هم انجام دهیم. در نتیجه وقتی امر به ذی المقدمه محرّک مقدمه باشد، دیگر جداگانه به مقدمه، تحصیل حاصل است. و یا اینکه امر مولوی به ذی المقدمه، محرّک برای اتیان مقدمه نیست، دیگر امر دوم به مقدمه لغو است، چون مولا این را از ما نخواسته.
به عبارت دیگر، امر مولوی به مقدمه ممکن نیست چون یا تحصیل حاصل پیش می آید و یا لغو می باشد.

در نتیجه امر مولوی غیری نداریم و باید اوامری که به بعضی از مقدمات آمده است، حمل بر ارشادی بودن آن کنیم.



اصول



موضوع: حجیت ظن/خبر واحد/ ادله مثبتین حجیت خبر واحد
در جلسه 11/12/92 بیان شد که بحث ما در خبر واحد در دو مقام است، مقام اول در ادله مانعین حجیت خبر واحد و مناقشه در آنها بود که گذشت و مقام دوم ادله مثبتین حجیت خبر واحد است که بحث امروز ما می باشد.

مقام دوم:  ادله مثبتین حجیت خبر واحد
این گروه هم به چهار دلیل کتاب، سنت، اجماع و عقل تمسک کرده اند.

اما کتاب:
به چند آیه برای حجیت خبر واحد استدلال شده است، از جمله:
آیه نبا:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ».[1]
علماء به این آیه استدلال کرده اند مبنی بر حجیت خبر واحد.
مرحوم آخوند در کفایه[2] بحث در این آیه را از سه نظر بررسی کرده اند:

  1. در آیه مقتضی حجیت خبر واحد وجود دارد یا خیر؟ به بیان دیگر آیا آیه دلالت بر حجیت خبر واحد می کند یا خیر؟
  2. بر فرض اینکه آیه دلالت بر حجیت خبر کند، آیا مانعی از دلالت آیه وجود دارد یا خیر؟
  3. بر فرضی که آیه دلالت بر حجیت خبر واحد می کند و مانعی هم برای این دلالت نیست، آیا این آیه شامل اخبار مع الواسطه هم می شود یا خیر و اختصاص به خبرهای بلاواسطه دارد؟
نکته: بحث سوم اختصاص به آیه نبا ندارد و در همه ادله جاری می باشد، یعنی اگر ادله تمام باشد، آیا اخبار با وسطه را شامل می شود یا فقط مختص به اخبار بلاواسطه است.
ما هم به تبع صاحب کفایه بحث را در سه مقام بررسی می کنیم.

مقام اول: آیا آیه مقتضی حجیت خبر واحد را دارد؟
مرحوم آخوند می فرمایند: «ویمکن تقریب الاستدلال بها من وجوه: أظهرها إنّه من جهة مفهوم الشرط ».[3]
می فرمایند: استدلال به آیه نبا از چند وجه برای حجیت خبر واحد ممکن است که بهترین و اظهر آنها مفهوم شرط است.
یعنی اگر فاسق خبری را آورد، در آن خبر باید تبین کرد و اگر عادل خبر آورد تبیّن لازم ندارد و دال بر حجیت خبر واحد است.
مرحوم شیخ در رسائل به چند وجه برای آیه نبا استدلال می کنند و می فرمایند: «والمحکی فی وجه الاستدلال بها وجهان: أحدهما: أنه سبحانه علق وجوب التثبت على مجئ الفاسق، فینتفی عند انتفائه - عملا بمفهوم الشرط ».[4]
می فرمایند: یکی از دو وجه استدلال به این آیه برای حجیت واحد، مفهوم شرط است. به این معنا که تبیّن معلق بر خبر فاسق شده است و زمانی که عادل خبری را آورد دیگر تبین لازم ندارد. و این همان مفهوم شرط است.
بعد می فرمایند: «الثانی: أنه تعالى أمر بالتثبت عند إخبار الفاسق، وقد اجتمع فیه وصفان، ذاتی وهو کونه خبر واحد، وعرضی وهو کونه خبر فاسق، ومقتضى التثبت هو الثانی».[5]
می فرمایند: در این آیه خداوند زمانی که فاسق خبر آورد، امر به تبیّن کرده است و این تبین در زمانی است که دو وصف را داشته باشد، یک وصف ذاتی که خبر، واحد باشد و یک وصف عرضی که خبر واحد، فاسق هم باشد. و تبین اقتضاء دارد که به جهت وصف عرضی باشد و آن فاسق بودن است، یعنی چون که فاسق است تبین لازم دارد و الا تبین لازم ندارد.

اقول: اما اینکه آیا این آیه مقتضی حجیت خبر واحد از حیث مفهوم شرط است یا خیر؟
مقدمه اول: در اینکه مفهوم شرط حجت است یا خیر، همانطور که گذشت محل بحث و اختلاف است.
مقدمه دوم: بر فرض که شرط دارای مفهوم باشد، مخصوص جایی است که شرط محققة الموضوع نباشد، یعنی شرط در تحقق موضوع دخیل نباشد و الا جمله شرطیه مفهوم ندارد چون موضوع دائر مدار شرط می شود و اگر شرط از بین برود، موضوع هم از بین می رود و دیگر وجود ندارد تا بحث از وجود حکم و عدم آن شود. مثل «ان رزقت ولد فاختنه» در اینجا جمله شرطیه است اما مفهوم ندارد چون شرط ما که رزق ولد است، محققة الموضوع است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.