کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

کانون فرهنگی تبلیغی نیلوفرانه

پایگاه اطلاع رسانی و ارتباطی مبلغان جوان

درس خارج فقه و اصول حضرت استاد آیت الله رضازاده (دامت برکاته)تاریخ92/12/19

موضوع: نظر چهارم/ احکام اولاد/ لواحق
بحث در زمان تراشیدن سر بود که دو قول بود، بعضی گفته اند روز هفتم و بعضی گفته اند بعد از روز هفتم هم اشکال ندارد و هر دو قول به روایاتی استدلال کرده اند.
  
اما قول اول:
برای این قول به دو روایات استدلال شده است:
منها: عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ أَبِی الْحَسَنِ ع «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَوْلُودٍ یُحْلَقُ رَأْسُهُ [بَعْدَ] یَوْمِ‏ السَّابِعِ‏ فَقَالَ إِذَا مَضَى سَبْعَةُ أَیَّامٍ فَلَیْسَ عَلَیْهِ حَلْق‏».[1]
راوی از امام کاظم سوال کرد: بچه ای است که بعد از روز هفتم سر او را می تراشتند، چگونه است؟ حضرت فرمودند: زمانی که هفت روز بگذرد، دیگر تراشیدن در کار نیست.
منها: عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِی کِتَابِهِ عَنْ أَخِیهِ «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَوْلُودٍ تَرَکَ أَهْلُهُ حَلْقَ رَأْسِهِ فِی الْیَوْمِ السَّابِعِ هَلْ عَلَیْهِ بَعْدَ ذَلِکَ حَلْقُهُ وَ الصَّدَقَةُ بِوَزْنِهِ فَقَالَ إِذَا مَضَى سَبْعَةُ أَیَّامٍ فَلَیْسَ عَلَیْهِمْ حَلْقُهُ إِنَّمَا الْحَلْقُ وَ الْعَقِیقَةُ وَ الِاسْمُ فِی الْیَوْمِ السَّابِع‏».[2]
راوی می گوید: از امام کاظم درباره بچه ای که والدین او تا روز هفتم سر او را نتراشیدن سوال کردم، آیا می توان بعد از روز هفتم سر او را تراشید و به اندازه وزن مو صدقه داد؟ حضرت فرمودند: زمانی که هفت روز گذشت دیگر تراشیدن وجود ندارد.
این دو روایت صریح در این است که زمان تراشیدن، روز هفتم است.

اما قول دوم:
صاحب جواهر[3] قول به اینکه می توان بعد از روز هفتم سر بچه را تراشید به صاحب ریاض نسبت می دهد و دلیل را این روایت ذکر می کند:
عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «قَالَ: سُئِلَ مَا الْعِلَّةُ فِی حَلْقِ‏ شَعْرِ رَأْسِ‏ الْمَوْلُودِ قَالَ تَطْهِیرُهُ مِنْ شَعْرِ الرَّحِم‏».[4]
راوی از امام صادق نقل می کند که از حضرت سوال شد علت تراشیدن سر مولود چیست؟ حضرت فرمودند: دلیل تراشیدن سر مولود این است که مولود از موی رحم پاک شود.
این روایت کنایه از این است که این موهایی که به سر او است ضرری برای او دارد و با تراشیدن آن را برطرف می کردند.
پس این روایت دال بر این است که موی مولود برای او مضر است و فرق ندارد روز هفتم جدا شود یا روز هشت و یا نهم.
حاصل مطلب: عمده بزرگان و اخبار می گویند که تراشیدن منحصر در روز هفتم است نه بعد از آن و اقرب هم همین قول است.

اما تقدیم تراشیدن بر عقیقه:
صاحب شرایع فرمود که تراشدین باید بر عقیقه مقدم شود و دلیل ایشان این روایت است:
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «قَالَ: قُلْتُ بِأَیِّ ذَلِکَ نَبْدَأُ فَقَالَ یُحْلَقُ رَأْسُهُ وَ یُعَقُّ عَنْهُ وَ یُتَصَدَّقُ بِوَزْنِ شَعْرِهِ فِضَّةً یَکُونُ ذَلِکَ فِی مَکَانٍ وَاحِد».[5]
راوی از امام صادق علیه السلام نقل می کند: به حضرت عرض کردم از عقیقه و تراشیدن و... کدام مقدم است؟ حضرت فرموند: اول تراشیدن سر، بعد عقیقه و بعد صدقه دادن به اندازه موهای بچه با نقره.
دلالت حدیث بر تقدیم تراشیدن بر بقیه اعمال واضح است.

اما صدقه دادن به اندازه موها به طلا یا نقره:
روایاتی که در این باب وارد شده است، سه دسته است: روایاتی که دال بر این است که به وزن موهای بچه طلا یا نقره بدهند؛ دسته دوم روایاتی است که دال بر این است که به وزن موها نقره بدهند؛ دسته سوم روایاتی است که به اندزه وزن موها، ورق بدهند و حرفی از طلا یا نقره نیامده است.

روایت دسته اول:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «قَالَ: إِذَا وُلِدَ لَکَ غُلَامٌ أَوْ جَارِیَةٌ فَعُقَّ عَنْهُ یَوْمَ السَّابِعِ شَاةً أَوْ جَزُوراً وَ کُلْ مِنْهُمَا وَ أَطْعِمْ وَ سَمِّهِ وَ احْلِقْ رَأْسَهُ یَوْمَ السَّابِعِ وَ تَصَدَّقْ بِوَزْنِ شَعْرِهِ ذَهَباً أَوْ فِضَّةً وَ أَعْطِ الْقَابِلَةَ طَائِفاً مِنْ ذَلِکَ فَأَیَّ ذَلِکَ فَعَلْتَ فَقَدْ أَجْزَأَک‏».[6]
راوی از امام صادق علیه السلام نقل می کند: حضرت فرمودند: زمانی که بچه ای برای تو به دنیا آمد او را در روز هفتم با گوسفند یا شتر عقیقه کن و از اینها بخور و به بقیه اطعام کن  و در همین روز اسم بچه را معین کن و سر او را بتراش و به اندازه وزن موی او طلا یا نقره صدقه بده و به قابله بچه مقداری از این طلا یا نقره را بده.
نسبت به تخیر بین طلا و نقره، هفت روایات وجود دارد.

روایات دسته دوم (فقط نقره):
در این باب شش روایت وجود دارد.
یکی از روایات همین روایتی بود که از اسحاق بن عمار خوانده شد که در آن صدقه به نقره ذکر شده بود.
و منها: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِی الْمَوْلُودِ قَالَ یُسَمَّى فِی الْیَوْمِ السَّابِعِ وَ یُعَقُّ عَنْهُ وَ یُحْلَقُ رَأْسُهُ وَ یُتَصَدَّقُ بِوَزْنِ شَعْرِهِ فِضَّةً وَ یُبْعَثُ إِلَى الْقَابِلَةِ بِالرِّجْلِ مَعَ الْوَرِکِ وَ یُطْعَمُ مِنْهُ وَ یُتَصَدَّقُ».[7]
راوی از امام صدق نقل می کند: نسبت به مولود سوالی شد. حضرت فرمودند: در روز هفتم برای او اسم معین کند و عقیقه کنید و سر او را بتراشید و به اندازه وزن موهای او نقره صدقه بدهید.

روایت دسته سوم: (فقط ورق):
در این باب فقط یک حدیث وجود دارد.
ما عَنْ حَفْصٍ الْکُنَاسِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع «قَالَ: قَالَ: الصَّبِیُّ إِذَا وُلِدَ عُقَّ عَنْهُ وَ حُلِقَ رَأْسُهُ وَ تُصُدِّقَ بِوَزْنِ شَعْرِهِ وَرِقاً وَ أُهْدِیَ إِلَى الْقَابِلَةِ الرِّجْلُ مَعَ الْوَرِکِ وَ یُدْعَى نَفَرٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَیَأْکُلُونَ وَ یَدْعُونَ لِلْغُلَامِ وَ یُسَمَّى یَوْمَ السَّابِعِ».[8]
راوی از امام صادق علیه السلام نقل می کند: وقتی بچه به دنیا آمد او را عقیقه کنید و سر او را بتراشید و به اندازه وزن موی او ورق بدهید و ران عقیقه را به قابله بدهید.

پس نسبت به صدقه دادن به اندازه موی مولود، سه دسته روایات وجود دارد که وجه جمع جلسه آینده بیان خواهد شد.




اصول



موضوع: حجیت ظن/خبر واحد/ادله مانعین حجیت خبر واحد
عنایة الاصول[1] طائفه دوم از روایات مانعه را حمل بر خبر غیر ثقه کرده اند و به این وسیله جمع فرموده اند بین این طائفه و بین روایاتی که دلالت می کنند بر حجیت خبر ثقه بدون تقیید شیئی مانند وجود شاهد از کتاب و سنت و این اخباری که دلالت بر حجیت خبر ثقه دارند متواتر می باشند و در مقام بیان می باشند مانند قوله علیه السلام که فرمودند«لا عذر لاحد من موالینا التشکیک فیما یرویه ثقاتنا» یعنی آنچه ثقات نقل می کنند باید آن را پذیرفت و یا بیان حضرت در جواب کسی که از امام علیه السلام در مورد یونس بن عبد الرحمن سوال شد آیا ثقه است یا نه؟ حضرت فرمودند بله ثقه است این روایات دلالت می کند همین مقدار که راوی ثقه بود بدون شک و تردید باید به قول او عمل شود لذا جمع بین این روایت که می گویند باید به خبر ثقه عمل شود و طائفه دوم به این است که بگوییم مراد از طائفه دوم خبر غیر ثقه می باشد.
صاحب عنایة الاصول از روایات دو شاهد برای این جمع بیان کرده است.
شاهد اول: علتی که در صحیحه هشام بیان شده است.
«لاتقبلوا علینا حدیثا الا ما وافق الکتاب و السنة او تجدون معه شاهدا من احادیثنا المتقدمة فان المغیرة بن سعید لعنه الله دس فی کتب اصحاب ابی احادیث لم یحدث بها ابی»[2]
حضرت فرمودند اگر حدیثی از ما نقل شد قبول نکنید مگر اینکه موافق با کتاب و سنت باشد و یا شاهدی از سنت قطعیه داشته باشد علت این امر این است که مغیرة بن سعید لعنه الله روایاتی را جعل کرده است و آنها را در کتب احادیث اصحاب پدرم – علیه السلام- وارد کرده است.
از این روایت فهمیده می شود که خبر ثقه حجت است و نیاز به شاهد از کتاب و سنت ندارد زیرا جمله فان المغیرة...مثل صریح در این است که وجه اعتبار موافقت کتاب و سنت یا شاهدی از سنت قطعیه، عمل مغیره می باشد و الا اگر کار مغیره نبود یا روایاتی که این شخص در آنها دست نبرده است لازم نیست شاهدی از کتاب و سنت داشته باشد و اگر راوی ثقه باشد کافی است.
شاهد دوم:
 ما عن الحسن بن الجهم عن الرضا علیه السلام «قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع تَجِیئُنَا الْأَحَادِیثُ عَنْکُمْ مُخْتَلِفَةً قَالَ مَا جَاءَکَ عَنَّا فَقِسْهُ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَحَادِیثِنَا فَإِنْ کَانَ یُشْبِهُهُمَا فَهُوَ مِنَّا وَ إِنْ لَمْ یُشْبِهْهُمَا فَلَیْسَ مِنَّا قُلْتُ یَجِیئُنَا الرَّجُلَانِ وَ کِلَاهُمَا ثِقَةٌ بِحَدِیثَیْنِ مُخْتَلِفَیْنِ فَلَا نَعْلَمُ أَیُّهُمَا الْحَقُّ فَقَالَ إِذَا لَمْ تَعْلَمْ فَمُوَسَّعٌ عَلَیْکَ بِأَیِّهِمَا أَخَذْتَ‌«[3]
حسن بن جهم از امام رضا علیه السلام نقل می کند که به حضرت عرض کردم که از طرف شما روایات مختلفی برای ما نقل می شود چه کنیم؟ حضرت فرمودند آنچه از طرف ما برای شما نقل می شود به کتاب خدا و احادیث مسلم ما عرضه بدارید اگر آنچه به شما رسیده است شباهتی به کتاب و سنت دارد آن را قبول کنید و الا قبول نکنید راوی می گوید عرض کردم دو شخص که هر دو ثقه هستند دو حدیثی نقل می کنند که با هم اختلاف دارند در این صورت چه کنیم؟ حضرت فرمودند اگر نداستی که کدامیک صحیح است می توانی به هر کدام که خواستی عمل کنی.
از جمله« کلاهما ثقة» می فهمیم که خبر ثقه حجت است و صدر حدیث که فرموده روایت باید شاهد از کتاب و سنت داشته باشد در جائی است که راوی ثقه نباشد.

ان قلت:
قبلا در جلسه 14/12/92 حدیثی از ابن ابی یعفور نقل شد که حضرت در این حدیث عمل به اخبار را مشروط به وجود شاهد از کتاب و سنت قرار داند در حالیکه روای خبر ثقه نیز می باشد زیرا در این روایت آمده است«یرویه عن من نثق به و من لانثق به»
قلت:
این روایت را حمل می کنیم بر موردی که خبر ثقه از غیر ثقه قابل تمیز نیست یعنی دو خبر وجود دارد و ما می دانیم یکی ثقه است و دیگری ثقه نیست ولی نمی دانیم کدام ثقه می باشند در این صورت این روایت باید شاهدی از کتاب و سنت داشته باشد دلیل بر این حمل این است که لازمه جمع بین این روایت و روایاتی که فرمودند خبر ثقه مطلقا حجت است به این است که بگوییم ادله حجیت خبر ثقه در جائی است که ثقه بودن راوی محرز می باشد و این روایت را حمل بر صورت تردید می کنیم.
فتلخص باینکه روایاتی که برای عدم حجیت خبر واحد به آنها استدلال شد -که دو طائفه بودند – هیچ کدام دلالت بر عدم حجیت خبر واحد ندارند کما اینکه ادله قبلی آنها- آیات قرآن، اجماع، دلیل عقلی- نیز دلالت بر عدم حجیت خبر واحد نداشتند در نتیجه ادله مانعین حجت نمی باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.